سعید سردشتی همان «عصرهای کریسکان» است نه «سوران»



() -مهدی آقاموسی طهرانی: پخش سریال سوران از تلویزیون به اتمام رسید. سوران اقتباسی بود از کتاب «عصرهای کریسکان».

عصرهای کریسکان را چند سال قبل انتشارات سوره مهر حوزه هنری منتشر کرده بود و حالا سریال اقتباسی سوران هم با سرمایه گذاری حوزه هنری و توسط مرکز سریال سوره ساخته شده است.

 


سعید سردشتی در عصرهای کریسکان راوی اوضاع بهم ریخته کردستان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و حتی روزهای پس از آن تا جنگ تحمیلیست. این یک کتاب با یک روایت ساده و خطی نیست، پر از حوادث بالا و پایین و اتفاقات پلیسی امنیتیست که راوی‌اش رقم زده است. سعید سردشتی انقلابی و عاشق خمینیست اما مسیر سختی را انتخاب می‌کند. او یکروز مخبر ایران در میان جدایی طلب‌های دموکرات و کومله است و یکروز در پادگان اشرف مجاهدین خلق، ظاهرا مشغول بازرگانیست. هر روز زندگی‌اش در خطر و در ملاقات نزدیک با مرگ رقم می‌خورد. این کتاب، آموزش اطلاعات و ضد اطلاعات است، آموزش کمین و ضد کمین است، آموزش فرار از یک کمپ امنیتی با مراقبت شدید است، آموزش تجارت و بازرگانیست، آموزش ترکاندن یک توپ فولادی با TNT سردشت است، آموزش گروگان گیری و مذاکره دست بالا با دشمن است؛ در عصرهای کریسکان همه اینهایی که خواندید هست اما این کتاب، روایت مردم مبارز، مسلمان و انقلابی کردستان است که جان و مال و آبرو و خون عزیزترین عزیزانش را فدای ایران عزیزمان کرد.

 


در عصرهای کریسکان نقش خانواده و همسر سعید سردشتی به وضوح دیده می‌شود، آنقدر که یک فصل در میان راوی کتاب تغییر می‌کند و ماجراها را از زاویه همسر او می‌خوانیم. داستان سوران اما متفاوت است. سوران رنگ و بویی از سعید سردشتی دارد ولی واقعا نه روایت زندگی اوست، نه روایتی از همسر اوست و نه حتی پایبند به اصل متن مورد اقتباس است.

 


سعید سردشتی ماجرای پیچیده‌ای دارد. او اسارت در همه جا را تجربه کرده است، هر گروهی حداقل یکروز سعید سردشتی را اسیر کرده است؛ او اسیر ساواک، کومله، دموکرات و حتی اسیر سپاه هم بوده است اما ماجرای سریال سوران کلا اطراف کومله است درحالی اصل کتاب و بخش زیادی از زندگی سعید سردشتی، ماجرای اسارتش توسط دموکرات است. اصلا کریسکان نام منطقه‌ای در کردستان عراق است که زندان دموکرات در آن واقع شده بود. او حدود 4 سال در آنجا اسارت کشید و هر روز شهید شد و زنده ماند.

خانواده‌اش هر روز حجله زدند و فردایش جمع کردند. ولی ماجرای سریال سوران تا همان 40، 50 صفحه اول کتاب زندگی سعید سردشتی تمام می‌شود.


حوزه هنری زحمت کشیده است، معلوم است که با دغدغه سوران را ساخته است و چه خوب که از یک اثر مکتوب خودش اقتباس کرده است اما باید اذعان کرد که اثر ساخته شده واقعا اقتباس خوبی نیست. سوران در 2، 3 قسمت ابتدایی سریال حتی کششی هم برای دنبال کردن مخاطب ایجاد نمی‌کند. قسمت‌های پایانی سریال هم برای کسی که ماجرای زندگی قهرمان سعید سردشتی را می‌داند، خنده دار تمام می‌شود. زندگی این قهرمان سراسر حماسه و رزم و کیاست است اما به فراخور ساخت اقتصادی سوران، همه این جنبه‌ها کنار گذاشته شده و کل عملیات علیه کومله به پرتاب یک آر پی جی خلاصه شد که تخریب آن هم با جلوه‌های ویژه بود. با مزه اینجا بود که سپاه به مقر کومله حمله می‌کند ولی برای صرفه جویی در تولید سریال، مخاطب تنها گشت و گذار سوران در یک زندان کومله (زندان برده سور) را می‌بیند، البته او هم برای حمله و تصرف رفته بود که خب تهیه کننده و کارگردان آنجا را هم خالی کرده بودند و آن آرپی جی هم صرفا جهت خالی نبودن عریضه پرتاب شد.

 


ماجرای سوران پخش و پلاست و شاید کمتر از 15 درصد از زندگی سعید سردشتی باشد. او در فیلم بلافاصله پس از آزادی از کومله به دوران دفاع مقدس وصل می‌شود درحالی که کلا مقطع کریسکان و اسارت توسط دموکرات حذف می‌شود. اگر نام کتاب اصلی، «عصرهای برده سور» بود شاید می‌توانستیم این اقتباس را تا حدودی قبول کنیم ولی سوال اصلی از سازندگان این است که از کریسکان چه خبر؟ از ماجرای نفوذ سعید سردشتی به کمپ منافقین اشرف چه خبر؟ باور پذیر نیست که ماجرای «توپ کور» سردشت و انهدامش توسط قهرمان را نخوانده باشید. نقش شهیدان باکری، صیاد شیرازی و چمران در کتاب و حماسه‌های کردستان جدیست که با داستان قهرمان هم ارتباط پیدا می‌کند اما در سریال خبری از آن‌ها نیست.

 


روایت سعید سردشتی بسیار تصویریست؛ آنقدر تصویری که از هر صفحه کتاب می‌شود یکی دو قسمت سریال ساخت. این چند خط که در ادامه می‌خوانید مربوط به روزهای بعد از آزادی سعید از کریسکان یا همان زندان دموکرات است؛ روزهایی که انقلابی‌ها هم به او اعتماد ندارند و خیال می‌کنند با افکار جدایی طلب‌ها عجین شده باشد. این چند خط را بخوانید: «نیروهای عراقی‌ام را احضار می‌کنم و می‌گویم:«باید یه عملیات جانانه تو خاک عراق علیه دموکرات انجام بدین تا وفاداریم به جمهوری اسلامی ثابت بشه». مقر دموکرات در شهر قلعه دیزه عراق را به عنوان محل عملیات انتخاب می‌کنم. به یارانم می‌گویم: «می‌خوام این مقر رو نابود کنین ولی کسی کشته نشه».یک هفته برنامه ریزی می‌کنم و مردم شعر قلعه دیزه را علیه دموکرات تحریک می‌کنم.

می‌گویم:«دموکرات باعث بدبختی و ناامنیه. مقر دموکرات واسه شهر خطرناکه». از طریق نفوذی‌هایم ذهن مردم قلعه دیزه را حسابی تحریک می‌کنم تا بعد از عملیات دست به شورش بزنند و عوامل دموکرات را از شهر اخراج کنند. طرح به خوبی اجرا می‌شود و مقر دموکرات با آر پی جی نابود می‌شود. مردم هم دموکرات را فراری می‌دهند. بعد از عملیات، قرارگاه رمضان و سپاه و اطلاعات و نیروی انتظامی پیگیر ماجرا می‌شوند تا بفهمند عملیات قلعه دیزه کار کدام نهاد عملیاتی بوده است اما به نتیجه‌ای نمی‌رسند. برایشان عجیب است عملیاتی با این وسعت انجام بگیرد و دولت جمهوری اسلامی نداند کار چه کسی بوده است.» فقط روایت تصویری همین چند خط را تصور کنید که چقدر هنرمندانه می‌شود آن را دید و ساخت.

 


صداوسیما و حوزه هنری هر دو بابت ساخت سریال سوران همت کرده‌اند و جای خداقوت دارد، فقط اصل حرف این است که به اقتباس پایبند نبوده‌اند. اصل داستان نباید فدای اقتصاد پروژه شود، اگر با بودجه‌ در نظر گرفته شده نمی‌شود سریال خوبی ساخت، بهتر است کار کوتاه و خرده روایتی از یک مقطع مهم زندگی قهرمان بسازیم.